تمایز بین قرادادگرایی و نتیجه گرایی در نگاهشان به مسئله انتقال اطلاعات به مصرف کننده، در اولویتهای رقابتی است که هر کدام از دو دیدگاه قائل میشوند. دیدگاه نتیجه گرایی اولویت را در ایجاد و انتشار مؤثر اطلاعات در مورد موضوع مورد معامله میداند، در حالی که دیدگاه قراردادگرایی به این هدف بیش از الزاماتی که شرکت کنندگان در بازار برای احترام به استقلال یکدیگر باید رعایت کنند، بها نمیدهد و در ازایش یکی از مهمترین این الزامات را سوء استفاده نکردن آگاهانه از دسترسی نامتقارن به اطلاعات درباره موضوع معامله میداند. برای اعمال این دیدگاه در قانون علائم تجاری باید شرایطی مورد شناسایی و بررسی قرار گیرند که در آنها قانون مدعی است که معاملات مربوط به علائم تجاری را بر مبنای اطلاعاتی که از طریق این معاملات به اشخاص ثالث منتقل میکند، تنظیم کرده است. به نظر میرسد که تنها زمینهای از پ که با این توصیف هماهنگی دارد، دکترین گمراهی پس از فروش است.
دکترین گمراهی پس از فروش از گمراهی عموم مردم نسبت به مصرف یا فروش آشکار یک محصول تقلبی ( در بردارنده علامت تجاری که مربوط به یک تولید کننده دیگر است) جلوگیری میکند، هر چند مصرفکننده محصول به تقلبی بودن محصول آگاه باشد و به هیچ عنوان در زمان خرید محصول گمراه نشده باشد.
درخصوص دکترین گمراهی پس از فروش، دو تئوری وجود دارد: اولین تئوری در جایی مطرح است که خوانده یک محصول تقلبی را به مصرفکننده میفروشد. ثالث محصول تقلبی را در دست مصرفکننده میبیند و آن را با محصولات اصلی اشتباه میگیرد. (بخاطر علامت تجاری دیگری که بر روی کالای تقلبی چسبانده شده است) در نتیجه این احتمال وجود دارد که کیفیت پایین کالای تقلبی، برداشت منفیای از کیفیت تولید کننده در آینده موثر باشد. دومین تئوری به موقعیتی برمیگردد که در آن تولید کننده کالای تقلبی کالایش را به جای یک کالای لوکس با علامت تجاری میفروشد. حال اگر مصرف کننده محصول تقلبی، عامداً از این کالا به گونه ای استفاده کند که بخواهد از پرستیژ و شأنی که مصرف کالای لوکس A ایجاد میکند، استفاده کند، عموم افراد را گمراه کرده و شأنی که از داشتن کالای اصلی به دست میآید را با قیمت ارزان کالای تقلبی به دست میآورد.
به اعتقاد شف مسئولیت گمراهی ناظر کالای تقلبی از طریق تئوری نتیجه گرایی توجیه پذیر است، اما توجیه این مسئولیت از طریق تئوری قراردادگرایی در جایی که گمراه در مورد شأن مصرف کننده رخ داده، دشوار است، هر چند که غیرممکن است. چرا که اجرای اصل احترام به استقلال مصرف کننده در دیدگاه قراردادگرایی مستلزم این است که اجازه دهیم معامله منعقد شود. در این گمراهی آنچه ایجاد نگرانی میکند این است که مصرف کننده محصول تقلبی، با مصرف آشکار محصول که حاوی علامت تجاری شرکت اصلی است، اطلاعات غیر دقیقی و بعضاً اشتباهی را به سایر افراد جامعه منتقل میکند. اینها تمایزات معناداری هستند. در زمینه گمراهی ناظر کالای تقلبی، این مصرف کننده و سایر افراد نسبت به کالای تقلبی هستند که دسترسی نابرابری به اطلاعات درباره موضوع معامله – کالای تقلبی و کالای اصلی- دارند. به علاوه اینکه مصرف کننده کالای تقلبی احتمالاً میداند که ناظر کالای تقلبی از این سطح دسترسی به اطلاعات کالا برخوردار نیست. بنابراین احترام گذاشتن به استقلال مصرف کننده- با اجازه دادن به مصرفکننده که معامله دلخواه خود را منعقد کند- با احترام گذاشتن به استقلال ناظر کالای تقلبی در تعارض است، تا جایی که مصرف کننده آشکارای کالای تقلبی، ناظر کالای تقلبی را به سمت عدم انجام کاری که در غیر این صورت انجام میداد (خرید کالای اصلی) هدایت کرده و به این ترتیب هم باعث گمراهی او میشود و هم به او ضرر میزند. پس در اینجا با یک تعارض روبروهستیم، چرا که همان احترام به استقلالی که به مصرف کننده کالای تقلبی اجازه میدهد که معامله دلخواه خود را منعقد کند، در یک فضای برابر با استقلال ناظر کالای تقلبی در استفاده از اطلاعات صحیح در تعارض است.
از دیدگاه قراردادگرایی منفعت اشخاص ثالث، مجوز نقض استقلال سایر افراد را توجیه نمیکند. (برخلاف نتیجه گرایی) اما در نهایت احتمالاً یک قراردادگرا نیز به جهت آنچه بیان شد احتمالاً گمراه کردن ناظر کالای تقلبی را غیرقانونی در نظر میگیرد.
البته در سناریوی گمراهی در مورد شأن، احتمالاً با پیچیدگیهای بیشتری روبرو هستیم. گمراهی در مورد شأن در زمینه تجارت کالاهای لوکس و سایر محصولاتی که با یک مفهوم اجتماعی گره خوردهاند، به وجود می آید. همانطور که در فصل چهارم به طور مبسوط به آن پرداخته شده، دانشمندان علوم اجتماعی به روش های پیچیدهای اثبات کردهاند که استفاده آشکار از چنین برندهایی، بخشی از فرآیند شکل گیری و برقراری ارتباط بین هویت فردی و وابستگی اجتماعی افراد در جوامع مدرن و مصرفی امروزی را تشکیل میدهد. در جایی که برندها بر این تواردات ذهنی (آنچه به طور ضمنی دلالت بر موضوعی دارد) اجتماعی دلالت دارند، مصرف محصولاتی که حاوی این برندها هستند نه تنها اطلاعاتی در مورد خود محصول بلکه اطلاعایتی در مورد خود فرد استفاده کننده از برند را منتقل میکنند. بنابراین بازار کالاهای مربوط به شأن احتمالاً تنها نوع بازار مصرف کننده است که در آن خریداران متحمل ضرر اطلاعاتی قابل توجهی در مورد موضوع معامله نسبت به فروشندگان نمیشوند، بلکه اطلاعات ناهمخوانی که منتقل میشود در مورد شأن اجتماعی افراد است.
مسلماً مصرف کننده کالای تقلبی نسبت به ناظران کالای تقلبی، اطلاعات بیشتری در مورد خود دارد. درست همانطور که مصرف کننده کالای تقلبی، نسبت به ثالث از اطلاعات بیشتری درباره محصولی که از تولید کننده کالای تقلبی خریده، برخوردار است.
اما در مورد برندهایی که مفهوم اجتماعی منتقل میکنند، نمیتوان مطمئن بود که آیا استفاده آشکار مصرف کننده از محصول تقلبی- حتی در جایی که حاوی علامت تجاری دیگری است- ناظر کالای تقلبی را به جهت اخلاقی گمراه میکند یا خیر، چرا که همان طور که بیان شد استفاده آشکار این برند که دارای مفهوم اجتماعی است نوعی از بیان را تشکیل میدهد. در واقع با استفاده از کالای مورد نظر بیش از اینکه مصرف کننده اطلاعات نادرستی را در مورد کیفیت محصول ارائه دهد، اطلاعات نادرستی از موقعیت اجتماعی و … فردی که از آن استفاده کرده، انتقال میدهد. قانون علائم تجاری قرار است که از انتقال اطلاعات در مورد کالا و خدمات حمایت کند نه از انتقال اطلاعات در مورد هویت و موقعیت افراد.
با فرض اینکه چنین چیزی هم از طریق علامت تجاری انتقال پیدا کند، طرفداران حمایت از انتقال اطلاعات هویت و شأن در توجیه نظر خود ممکن است به چند استدلال متوسل شوند. اول اینکه ممکن است ناظر کالای تقلبی از این جهت تصمیم به خرید کالای مرتبط با شأن گرفته باشد که کالای مذکور منحصر به فرد است. (ممکن است این منحصر به فرد بدون توسط تولید کننده اصلی از طریق ارائه محصول با قیمت بالا و عمداً تولید محدود به وجود آمده باشد). حال اقدامات مصرف کننده کالای تقلبی، ناظر کالای تقلبی را به همان اندازه گمراه میکند که در گمراهی ای که صرف نظر از شأن کالا، شخص ثالث به جهت انتقال اطلاعات غلط در مورد کیفیت کالا و … مصرف کننده گمراه میشد. دوم اینکه؛ با این پیش فرض که علائم تجاری به مثابه تعهد هستند، ممکن است این اعتراض وارد شود که اگر مصرف کننده کالای تقلبی موفق به انتقال اطلاعات ناصحیح در مورد شأن خود شود، با تلاش صاحب علامت برای ارائه تضمین به مشتریانش در مورد منحصر به فرد بودنی که دلیل اصلی انتخاب مصرف کننده است، در تعارض است. سوم اینکه؛ ممکن است این ایراد وارد شود که مصرفکننده کالای تقلبی از علامت تجاری اصلی صرفاً به عنوان ابزاری برای فرستادن پیغام اجتماعی خود و کسب شأن اجتماعی استفاده کرده است. چهارم اینکه، در جایی که مصرف کننده کالای تقلبی قصد دارد قضاوت ثالث را در مورد اینکه شأن اجتماعی به ثروت بستگی دارد یا خیر- تا آنجایی که فریب با توانایی ثالث برای تصمیم گیری خودش در مورد اینکه آیا باید درک خود را از شأن اجتماعی تجدید نظر کند یا خیر، تعارض داشته باشد- به چالش بکشد، استفاده از فریب به عنوان ابزاری برای تحمیل این چالش، غلط است.
در پاسخ به ایرادات وارده، شف دو استدلال ارائه میکند. استدلال اول اینکه، هم ناظر کالای تقلبی در تعیین شأن اجتماعی مطابق با ثروت، آزاد است و هم دارنده اصلی علامت در نپذیرفتن ابزار ادعایی مصرفکننده کالای تقلبی در مورد شان اجتماعی مبتنی بر ثروت مصرف کننده. پس نه تنها به نظر نمیرسد که قراردادگرایان هیچ یک از این فرضیات را بپذیرند، بالعکس به نظر میرسد که هر دو استفاده به خاطر ناسازگاری با اصول اخلاقی رد شوند. قراردادگرایی- شاید در اساسیترین مخالفت خود با پیامدگرایی- از خود انصاف به عنوان یک ارزش اخلاقی دفاع میکند. همانطور که اسکانلون نقل میکند:« ما حق داریم تا با اصول مخالفت کنیم چرا که آنها به طور قراردادی، به نفع ادعای برخی افراد و در همان ادعا به ضرر برخی دیگر میباشند، چرا که غیرمنصفانه هستند.»
ایراداتی که در پاراگراف قبل وارد شد همگی بر این فرض استوارند که، باید با تلاش-های مصرفکنندگان علامت تجاری اصلی برای ادعای شأن اجتماعی، به طرز متفاوتی از تلاش مصرف کنندگان علامت تجاری تقلبی برای ادعای شأن اجتماعی، رفتار شود. صرفاً به این دلیل که مصرف کننده کالای تقلبی به اندازه مصرفکننده کالای اصلی هزینه پرداخت نکرده است. شف استدلال میکند که این استدلال صرفاً به این دلیل ساده باید رد شود که ثروت یک مبنای قراردادی است بنابراین قابلیت لازم برای تعیین منافع اجتماعی (در مقابل منافع بازار) را ندارد. دومین استدلال در پاسخ به اعتراضاتی که در بالا مطرح شدف تا حدی کمتر بلند پروازانه است. با وجود این، از دیدگاه قراردادگرایی مشکل سازتر است. حتی اگر کسی موافق این استدلال نباشد که ناظر کالای تقلبی آزاد نیست تا شأن اجتماعی را مطابق با ثروت تعیین کند، مجبور به تایید این مسئله است که این نتیجه گیری به نفع ناظر نیست. ناظر ممکن است در نتیجه گیری درباره رابطه اجتماعی مناسب بین خود و مصرف کننده کالای تقلبی – براساس استفاده از کالای تقلبی- دچار اشتباهی شود که او را نسبت به زمانی که با دیدی روشن به آن مصرف کننده نزدیک میشود، در موقعیت بدتری قرار دهد. بنابراین میتوان از پترنالیسم ملایم فاینبرگ- برای مجاز دانستن عمل گمراه کردن ناظر توسط مصرف کننده کالای تقلبی- به منظور تضمین اینکه ناظر کالای تقلبی در واقع زمانی را برای جمعآوری اطلاعات لازم برای تشخیص اینکه رابطه مناسب بین او و مصرف کننده چگونه باید باشد، صرف کرده، کمک گرفت. البته همه قراردادگراها معتقد به این امر نیستند. به همین دلیل است که ابهاماتی در قراردادگرایی درخصوص قواعد مبنایی قانون علائم تجاری وجود دارد. به طور مثال در مسئله گمراهی نسبت به شأن، بای پذیرش استدلالی که ریشه در ارزش اخلاقی انصاف دارد، میتوان از نامعلومی و بهام جلوگیری کرد. اما همیشه چنین استدلال جایگزینی، در تعیین قاعدههای حقوقی وجود ندارد. در واقع این پرسش که آیا پترنالیسم مجاز است و اینکه تحت چه شرایطی مجاز است، جدیترین چالش تئوری قراردادگرایی در توجیه حقوق علائم تجاری است، چرا که به کرات فرصتهای معقولی برای مداخله پترنالیسم در بازار مصرف کننده به وجود میآید.
رویکرد قراردادگرایی نسبت به تولید کننده – مصرف کننده، الزاماتی را نه تنها برای رقبای تجاری بلکه برای خود دارنده علامت نیز به وجود میآورد. ایده علامت تجاری به مثابه تعهد بیان میدارد انتظارات مصرفکنندگان از محصول حاوی علامت، الزامی را برای دارنده علامت به وجود میآورد تا محصولات با کیفیت پایدار به بازار عرضه کند. این محدودیت بر حق یک تولید کننده در عدم تغییر کیفیت محصولاتش، تنها منحصر به قراردادگرایی نیست و شاهار دیلباری این محدودیت را در نتیجهگرایی نیز مورد تحلیل قرار داده است، در حالیکه قانون چنین محدودیتی را برای تولید کننده قائل نشده است.
تئوری قرارداد اجتماعی مسلماً در مواردی با تئوری نتیجهگرایی (تحلیل اقتصادی) و سواری مجانی تعارضاتی پیدا میکند. اما سوالی که در اینجا مطرح است این است که آیا این تئوری با تئوری کار لاک که حقوق علائم تجاری از لحاظ تاریخی به آن وابسته است نیز در تعارض است. در پاسخ لازم به توضیح است که تا جایی که تئوری کار لاک برای کار انجام شده قائل به حق مالکیت طبیعی است، ممکن است با رویکرد قراردادگرایی در بخشی از حقوق علائم تجاری در تعارض باشد. به طور مثال به موجب تئوری لاک تولیدکننده بابت کار و سرمایهگذاری مدعی حق مالکیت است، در حالی که رویکرد قراردادگرایی به دلیل دیگر جنبههای استقلال، مدعی حقوق رقابتی است.
همچنین درخصوص علائم تجاری توصیفی و استفاده منصفانه از آنها، براساس مبانی تئوری لاک علامت توصیفی که در طول زمان مفهوم شناساگر بودن مبدأ را به دست آورده باشد، قابل حمایت هستند. در حالی که دیدگاه قراردادگرایی، تئوری انحصاری شدن واژههای توصیفی را به جهت قابل در دسترس بودن واژههای غیرتوصیفی به عنوان مبدأ شناسایی کالا و خدمات و همچنین اثبات منصفانه بودن استفاده از علامت توصیفی، رد میکند.
از دیگر تعارضات میتوان به دکترین تضعیف علامت تجاری مشهور از طریق کمرنگ کردن ویژگیهای متمایز علامت تجاری اشاره کرد. شاید یکی از واضحترین حمایتهایی که از طریق تئوری کار لاک قابل توجیه باشد، حمایت از علامت تجاری مشهور است. در حالی که قراردادگرایی در اینخصوص دیدگاهی کاملاً متفاوت دارد.
در این مورد همانند علائم تجاری توصیفی، دیدگاه قراردادگرایی با پاسخ به این سوال به ارزیابی این دکترین میپردازد که آیا کاری که تئوری لاک از آن حمایت میکند میتواند مبنای قرارداد اعطائ حق بین استفاده کننده قبلی و بعدی باشد، حتی اگر استفاده از علامت مشهور موجب گمراهی نشده باشد و حتی اگر استفاه از واژههای توصیفی موجب گمراهی مصرف کننده شده باشد؟
هسته مرکزی رویکرد قراردادگرایی، رابطهای دو سویه از احترام به استقلال شرکت کنندگان در بازار میباشد. این دیدگاه میتواند روشی مفید برای تعمق، توجیه و اصلاح دکترین علئم تجاری مبنی بر یک دیدگاه هنجاری آزاد از رابطه صحیح بین تولید کننده و مصرف کننده ارائه دهد. پذیرش این رویکرد در توجیه حقوق علائم تجاری میتواند با استناد به اصل استقلال مصرف کننده، از حقوق مصرف کننده در حقوق علائم تجاری دفاع کند.
این رویکرد قادر است با استناد به فرض تعهد، نه تنها قانون علائم تجاری بلکه قانون حمایت از مصرف کننده را به سمت اصول هنجاری (این اصول وعده میدهند نشانه های مختلف دکترین را تحت یک مدل منسجم از مصرف کننده درآورند که نه به فرضیات عمل کننده منطقی بستگی داشته باشد نه بر شواهد تجربی از رفتار مصرف کننده) که تا حد زیادی در حقوق اقتصاد نادیده گرفته شدهاند، هدایت کند.
ارسال نظر